پرنیانی درولایت افق.حسن ایزدی

پرنیانی درولایت افق.حسن ایزدی

پرنیانی درولایت افق.حسن ایزدی

پرنیانی درولایت افق.حسن ایزدی

احساساتتان رافریاد بزنید.

22147:

به خدا که هیچ ترسی ندارد احساساتی بودن ..

ناراحت شدید ؟ یکهو بزنید زیر گریه

وَللّه که خیلی خوب است ...

اگر هم کسی گفت چرا گریه میکنید،دلیل واقعی اش را بگویید

همه ی بیماری های ما از همین بغض قورت دادن ها شروع میشود...

عاشق شدید؟ خب‌ بگویید

به کسی که دوستش دارید بگویید اعتراف کنید که عاشقش شده اید

بگذارید که بداند

حالا جوابش هر چه که میخواهد باشد

دلتان تنگِ کسی شده؟

پس تکنولوژی را چرا آورده اند؟

زنگ بزنید،پیام بدهید

حداقل بخشی از دلتنگیتان را کم کنید

احساساتتان را فریاد بزنید

به خدا که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد،به جز آرامش ... 

نیایش صبحگاهی

دوستى با خدا

‍ #نیایش_صبحگاهی 


 الهی در این آدینه زیبا هیچ دلی تنگ نباشه


 الهی هیچ کسی مریض یا مریضدار نباشه


 الهی هیچ کسی محتاج نباشه


الهی شفای جسم و روح و فکر، عطا کن


 الهی کسی شرمنده نباشه


الهی شرف و انسانیت را مبدأ تمام خواسته هایمان قرار ده


الهی از تکبر و غرور و سوء ظن و نفرت و کینه دورمان کن


 الهی کلاممان به دروغ، آلوده نباشد


و الهی دوستان خوبم همیشه شاد و خوشبخت باشند


آمین یا رَبَّ 




https://t.me/joinchat/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A

اشعار.میثم.عید فطر

گایینی:

متن شعر مداحی میثم مطیعی  پیش از اقامه نماز عید فطر


کار و همت همه‌ی رنگ و بوی این خاک است 

عرق کارگران آبروی این خاک است

به عمل کار برآید به سخندانی نیست 

پینه دست کم از پینه پیشانی نیست

کارگر، گرچه عرق، آب وضویش باشد

عرق شرم مبادا که به رویش باشد

آه از آن دست پر از پینه که حسرت بکشد

پدری کز زن و فرزند خجالت بکشد


ای نشسته صف اول! نکنی خود را گم

پی اقدام تو هستند هنوز این مردم

چند روزی تو مقامی به امانت داری

منصبت را نکند طعمه خود پنداری

راه می‌جویی اگر، شیوه مولاست دلیل

قصه آهن تفتیده و دستان عقیل

حرف تبعیض در آیین علی هرگز نیست

آهن سرخ گواه است خط قرمز نیست

پلک بر هم مگذارید که فرصت رفته ست

پلک بر هم زدنی فرصت خدمت رفته ست


ما نه آنیم که آموخته غرب شویم

پی هر وسوسه‌ای سوخته غرب شویم

سیلی از کوخ‌نشین، کاخ‌نشین خواهد خورد

و زمین‌خوار سرانجام زمین خواهد خورد

«بیست سی» چیست که تعلیم جهان، از دل ماست

هان که جمهوری اسلامی ایران اینجاست

اگر از غرب رسد نسخه، خودش بیماری ست

قرص خواب است ولی چاره ما بیداری ست

تا ابد تربیت از مهر ولی می‌گیریم 

مشق از غیرت ابروی علی می‌گیریم 

ما بر آنیم که در مکتب او دیده شویم 

با علی اصغر و قاسم همه فهمیده شویم


تا ابد سستی تسلیم مبادا با ما 

وحشت از حربه تحریم مبادا با ما

باز تحریم جدیدی به سِنا رفت که رفت

جسم برجام چو روحش به فنا رفت که رفت

ذوق بیهوده ز برجام خطا بود خطا

تکیه بر عهد عمو سام خطا بود خطا

عهد با دزد سر گردنه بستیم ای دوست

بارها عهد شکست و نشکستیم ای دوست

هر چه می‌شد بَرَد از کیسه ما بُرد که بُرد

«بُرد بُرد» این بُوَد آری همه را بُرد که بُرد

گفته بودند که دشمن به تجارت آمد 

پیر ما گفت که البتّه به غارت آمد

خواب دیدند صَلاح از طرف بیگانه است

به خود آییم نجات همه در این خانه است 

کارزار است، قدم قاطع و محکم بردار

سخن از صلح بگو، اسلحه را هم بردار!

راه ما راه حسین است و به خون روشن شد

تکیه بر تیغ زد آن دم که جهان دشمن شد

نه به دل راه بده واهمه از اخم عدو

نه دلت غنج رود باز به لبخندی از او

دل به لبخندش اگر باخته ای، باخته ای!

گر ز اخمش سپر انداخته ای باخته ای!

غم مخور، سست مشو، با صف اعدا بستیز

مژده «لا تهنوا» می‌رسد از جا برخیز

تا بدانند که هان لشکر احمد ماییم 

رزمجویان و دلیران محمد ماییم 


ذوالفقار علوی بود برون شد ز نیام

مرحبا، دست مریزاد، سپاه اسلام

ناز شست تو دلاور حسن تهرانی

زنده ای تا به ابد، فاتح این میدانی

هست مدیون تو امنیت‌مان تا به ابد

هست ممنون تو ایران و جهان تا به ابد

اینکه چون صاعقه آمد به سرت تکفیری

ذوالفقار است که از غرش آن می‌میری

وقت آن است سر جای خودت بنشینی

با دم شیر مکن بازی، بد میبینی!

نوش جان همه‌تان سیلی شش موشک ما 

که صدایش برسد تا به ریاض و حیفا

(شترقش برسد تا به ریاض و حیفا!)

این قدَر بمب نچسبان به کمر ای نامرد!

صبر کن موشک ما منفجرت خواهد کرد

ای ابوجهل که در کشتن خود استادی

خر دجالی و افسار به صهیون دادی

ای سیه روی که از نفت سعود آمده ای

بچه ابلیس که از ناف یهود آمده ای

دشمن از ابلهی‌اش در طمع خام افتاد

تشت رسوایی‌اش اما ز سر بام افتاد

جاهلیت چه سعودی و چه غربی یکجا

گرم رقصند، عجب منظره ای باب هَجا


رقص شمشیر چو در خیمه دشمن برپاست

سپر انداختن و طعنه به شمشیر خطاست

آری آرامش ما مرد خطر می‌طلبد

صبح پیروزی ما خون جگر می‌طلبد

«می‌وزد از همه جا بوی گل یاس شهید

از کجا آمده اند این همه عباس شهید

ذوالجناح از نفس اینبار نخواهد افتاد

علم از دست علمدار نخواهد افتاد»

در دفاع از حرم، آیینه آن سقاییم 

همچو عباس، علمدار ولایت ماییم

این زره پشت ندارد منگر برگردیم 

تیغ در دست، به ره، منتظر ناوردیم

قدس ای قبله آغاز که پایان با توست 

مهر باطل شدن فتنه شیطان با توست 

تو کلید همه گمشدگی‌ها هستی 

قدس ای قدس! تو آزادی دنیا هستی

منشینید به غم شام بلا می‌گذرد

راه ما از سفر کرببلا می‌گذرد


دلنوشته.خانم سعیده.سحر۲۹ رمضان.

سعیده:

دلنوشته 


سحـــر بیست و نهــم


خداحـافـظ؛ نزدیکــترین رفیـق

خداحـافـظ؛ آرام تــرین اَنیـــس 

خداحـافـظ؛ عاشق ترین همــراه


لحمداللّــه برای هر الماسی که به چشمانمان بخشیدی.

الحمداللّــه برای هر بوسه ای که در سجاده سحر، و ضیافت افطــار، مهمانمان کرده ای!


الحمدللّــه برای دور همی های شبانه ای که، ما را از سرتاسر زمیــن، فقــط بصرفِ جرعه ای عشــق، دور هم جمع کردی.


و مــا سی سحـر، دست در دست هم، مهمانِ آغوشی بودیم، که به اندازه همه ی اهل زمین، جا دارد!


الحمداللّــه برای رفاقتهایی که، از پسِ فرسنگها فاصله، فقط و فقط در دایره ی محبت تـــو، آغاز شــد و قرار است تا آسمانــت طــــول بکشــد.


خداحافظ افطارانه های پر از پــرواز 

خداحافظ تقدیرات پر از اُمیـــــد 

خداحافظ دردِ دل های عاشقانه ی سحــر


راستــی رفیـــق!

آیا ما سفره ی دیگــری از تو را تجربـه خواهیم کرد؟


نمیدانیم؛

به کداممــان، فرصتِ درآغـوش کشیدنِ دوباره ات را خــواهند داد؟

اما یقین بدان؛

از تو عــزیزتر، ثانیه هایی در گذر زمان، سراغ نداریــم!


به خُـــدایی می سپاریمَــت که تو را مایه ی سبکبالی دلهای آشفته مان برید!


به دست همان دلبری می سپاریمت،

که تمنّــای دلهایمان را برای سرکشیدنِ جرعه های دیگرت، می داند و می بیند!


خداحافـظ رمضـان

دعایمان کن، تا دست در دست هم... برای درآغوش کشیدنِ دوباره ات، آماده شویم!


دعایمان کن... تا آمدنِ دوباره ات، راهِ آسمــان را گُــم نکنیم.